ساخت وبلاگ
فرق امسال با سال قبل اینه که هرماه چند برابر پول توجیبیم حقوق میگیرم همین! تمام روز بیرون از خونه ام عصر خسته و کوفته برمیگردم میخوابم و صبح میرم باز. ولی دل خوش؟ دلم خونه همچنان. پدرم هنوز هم میپیچونه هنوز قلدری میکنه. حتی یک سر سوزن چیزی عوض نشده. فقط من پرخاشگرتر و بی اعصاب تر شدم. از حالت افسردگی بیرون اومدم و مدام به همه حمله میکنم. دل خوش ولی؟ نیست که نیست. مشکلاتم با الف هنوز هموناس درسا و مسائل مربوط به اونا هم همون قبلیا. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

کاف عزیز لطفا ادرس بلاگ خودت رو بذار. خب حالا یکم غر بزنم. امشب کلافگیم به حد اعلا رسیده. تمام روز برای ترجمه یه متن در تلاش بودم الان میبینم یک سومشو هم ترجمه نکردم و حتی مطمئن نیستم این بهترین راه باشه. یه عالمه کار دارم. هی میدوم و هی میبینمم کمم. گاهی از نفس می‌افتم گاهیم تندتر میدوم. این بین هر وقت به پدرم برمیخورم ذهنم آشفته‌تر میشه و بیشتر کلافه میشم و بیشتر کم میارم. دلم میخواد هزار سال گریه کنم. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

خب شرایط روحی من با وجود تغییر زیاد سبک زندگیم باز هم مثل قبله. خیلی عجیبه حتی با آدمهای جدید هم باز وضعم همونه. آدم درونگراییم. ریزبین و حساسم. تا حدی میشه گفت خودم رو کمتر از کسی که هستم نشون میدم و باور دارم. ترکیب مهربونی،ریزبینی و خودکم‌بینی شده من. خیلی غمگین و خستم و خیلی خیلی حس تنهایی دارم. حالا این وسط یه مشکلی با مامانم یا الف هم پیدا کنم نورالی‌نور میشه. دیگه خودم رو کاملا از دنیا جدا افتاده میبینم. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

دو روز گذشت تو این دو روز تن خستم و کشیدم رو زمین و جلو رفتم. امروز دیدم هارت و پورت بقیه چقدر بی‌اعتباره. اون همه غوغا به پا کردن اونهمه خوندن،پرسیدن... همش الکی بود. انگار ارعاب روش خیلیاس و فقط مختص ابعاد بزرگ نیس. همکلاسی‌ها هم گاهی با این روش‌ها رقیب‌های چون منی رو از صحنه بیرون میکنن که گول دست و پا زدن‌هاشون رو خورده. خلاصه بگم. با اینکه وقت خیلی کمی واسه درس‌هام میتونم بذارم اما عقب نیوفتادم و میشه گفت دوشادوش اونها دارم جلو میرم. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

اخیرا خیلی پرخاشگر و عصبانی شدم. تا حد زیادی برون‌ریزی خشم و رفتار دارم. مخصوصا نسبت به پدر و مادرم. و اونها هم نامردی نکردن. خوب همه چیزو تو چشمم اوردن. خیلیم خوب منت گذاشتن سرم. الآن استقلال مالی دارم ولی این برای پدرم کافی نیست. دلش میخواد برم. نگرانم نمیشه. نه من نگران هیچکدوممون نمیشه. مادر و پدرم فقط یه جا با هم موافقن و اتحاد دارن اونهم تو دعوا و خشونت با بچه‌هاشون هست. خب دلم شکست. مخصوصا وقتی فشار خونم افت کرده بود و داشتم غذا میخوردم. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

خب یه قدم دیگه به استقلال نزدیک شدم رفت و آمدم رو هم دارم از پدرم مستقل میکنم. برا خانمای بازاریابی که حتی نمیشناختشون چطور با سر میرفت اون سر شهر! حالا برا رسوندن دخترش که بیش از ۱۲ ساعت بیرون خونس یه عالمه مشکل پیدا میکنه. پدر من همینه. نه میشه روش حساب کرد نه میشه روش حساب نکرد. بهرحال امروز که ببینه نیستم و زودتر رفتم جالب میشه. درسته خیلی پرخاشگر بودم اما کنترل کردنم با نیازهای اولیه واقعا نامردیه. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

خب از درسهام و برنامه‌هام عقبم فرصت‌های جبران رو هم خودم با دست خودم دارم نابود میکنم. یه هاله‌ای از غم وجودم و گرفته. مثل آغوشی که الآن کمبودشو حس میکنم، این غمه که من رو بغل کرده. کمی از خودم فاصله بگیرم خودم رو آدمی میبینم که روی پاش ایستاده و محکم هم بنظر میاد فقط خیلی پرخاش میکنه. از نزدیک اما آدم رنجیده‌ایم که چه امیدوار چه ناامید پیش میره. گاه توی ابرا پرواز میکنه و گاه تن خستشو روی زمین میکشه. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

مادرم کمی خودخواه هست پدرم هم آدم عجیبی هست. کاملا غیرقابل پیشبینی. من علی‌رغم ظاهر نسبتا محکمی که دارم آدم شکننده‌ای هستم. هرچند خیلی هم سخت نیست فهمیدنش. آدمی که مایله تکیه کنه به کسی. شاید ذاتا وابسته. اما خوردن زمین‌های بسیار باعث شده تعدادی داربست اطراف خودم کار بذارم و بیشتر به خودم متکی شم. الآن کمی فرو پاشیدم. الف یکی از مهمترین اشخاص زندگی منه. یجور آینه شاید. انعکاس من در دنیا. حرف زدنم باهاش گاه شبیه واگویه اس. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

اینطور شد که یکی از همکلاسی‌هامون دعوتمون کرد شام بیرون. از اونجا که خودسانسوریم خیلی کم شده شخصیتم گاه واسم عجیب بنظر میاد. جرا از شوخی‌ها و سر به سر گذاشتنا، با یکی از پسرا برگشتن تا یه جایی اومدم. با ریلکسی ازش خواستم گوشیمو به ضبط وصل کنه اهنگایی که روشون قفلی بودم و گذاشتم باهاشون گاهی خوندم... صحبت هم کردیم. اما خب زیادی بود. یهو انگار همه چیز از دستم در رفت. مثلا بخوام نمک بریزم،تو غذا سرش باز شه تمام غذا بشه زیر نمک. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00

اولین فرصتی که دست داد رفتم همه چیزو گذاشتم کف دست الف. الف هم خیلی عصبانی شد. راستش عصبانی شدنش تو دلم قند آب میکنه. حس میکنم واقعا مهمم. بس که پدرم هر چی دید واکنشی نشون نداد. بس که اهمیت نداد. یا شایدم ربط به خودم داره فقط. بهرحال خیلی از هم دور شده بودیم حس نمیکردمش گاهی. میگفت حتما جلو هم نشستی! نگفتم اره... گفت حتما اهنگ هم گذاشتی! باز نگفتم آره... خب حسم الآن ناراحتیه. حق ما این نیست. میتونستیم الآن پیش هم باشیم. ...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluepetus بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 22:00